خبرنگاری شغلی عجیب و غریب است از طرفی این شغل نه پولی دارد  و نه نانی و از طرف دیگراز کوچک و بزرگ گرفته تا حتی خود اهالی خبر و رسانه دل خوشی ازشغل  خبرنگاری ندارند وبرخی این شغل را با فضولی و سرک کشی به زندگی دیگران مقایسه می کنند.

 هرچند برای خبرنگارشدن  بر خلاف مشاغل دیگر جامعه نیازی به  دریافت پروانه اشتغال و گذراندن دوره خاصی نیست و هرکسی می تواند به فراخور علاقه و ارتباطش با یک سردبیر و مدیر مسئول ردای خبرنگاری بپوشد اما برای خبرنگار ماندن حتما اراده ای پولادین و عشق و علاقه ای خاص نیاز است و کمتر کسی را می توان پیدا کرد که شغل دایمی وی برای مدتهای مدیدی خبرنگاری باشد.

خبرنگارانی که به راحتی مغضوب مدیران و مسئولان می شوند و به راحتی با چند عنوان واتهام  کلی  می توان خبرنگاری را تا مدتها  درراهروهای دادگاه  علاف کرد و صدالبته مرغ عزا و عروسی مجالس بزرگان هستند و تا زمانی که چیزی برای خودشان نخواهند و صد البته تعریف و تمجید مسئولان را بگویند عزیز هستند.

شغلی که بر خلاف بسیاری از مشاغل شیک فقط پز عالی دارد و خبری از جیب پر نیست و دریافتی های خبرنگاران دربرابر تولید خبر و گزارش معمولا به حدی پائین است که تا چندین برابر کمتر ازحداقل  قانون کارهم می رسد.

اما بالاتر از همه اینها استرس و دغدغه هایی است که روح و جان خبرنگاران را تهدید می کند، افرادی که به اقتضای شغل خود محرم بسیاری از اسرار می شوند و همزمان تهدیدهای بسیاری دریافت می کنند که چیزی نگویند و چیزی ننویسند.

خبرنگاران همواره در دو راهی نوشتن و ننوشتن قرار دارند وبه تکرار هر روز باید بین دیدن و ندیدن یکی را انتخاب کنند و در این میان در برابر نوشته هایشان نیز مصونیتی ندارند و با هر نوشته ای عده ای از آنان ناراضی خواهند بود مگر اینکه به قول یکی از بزرگان، کبریت بی خطر باشند.

در چنین شرایطی خبرنگاری می تواند محبوب همه باشد و خودش نیز آسوده باشد که قید حیات را بزند و بمیرد و اگر شانس بیاورد عکسی  کوچک از او بر میز همکارانش جاخوش کند.